illha-ایل ها

illha-ایل ها

شرح وقایع از ایل و تصویر و داستانهای گوناگون
illha-ایل ها

illha-ایل ها

شرح وقایع از ایل و تصویر و داستانهای گوناگون

داستان قرقاول در قفس نمایشگاه

روزی که پرندگان آفریده شدند هنوز قفس ساخته نشده بود

روزی  بود ، عصری سرد با سوز و سرمای زمستانی در یکی از خیابانهای مرکزی پر رفت و آمد شهر با شتاب گذر میکردم . از کنار نمایشگاهی  با غرفه های جوروا جور مواد غذایی و خوراکی در انواع شیشه ها با برچسب های گوناگون سفید و مات و رنگی حاوی سس ها، خیار شور ، عسل ، فراورده های لبنی و دامی گوشتی و تنقلات در بسته بندی های مختلف با ابعاد گوناگون ، عرقیات معطر و گونه های مختلف سبزی های خشک چهار فصل و گونه های متفاوت گل های تزیینی از کاکتوس چند سانتی تا گیاهان و گلهای چند متری در گلدانهای سفالی و  پلاستیکی و خلاصه هر چه فکرش را میکردی موجود بود و توجه همگان را جلب میکرد . در ضمن همه سعی داشتند با مهارت خاصی اجناس خویش را تبلیغ و در معرض فروش بگذارند . . جمععیت افزون تر از فضای غرفه ها ، بازدید و خرید خود را با شوق فراوان انجام میدادند . در میان تمام غرفه ها تنها غرفه ی در ردیف میانی با قفس فلزی کوچک زیبا که دو پرنده زیبا تر از آن در میان قفس کوچک اسیر بودند . تنها توجه شمار اندکی از بازدید کنندگان را به خود جلب میکرد . خانه آنها آنقدر کوچک بود که دو قرقاول زیبا به راحتی قادر به  چرخش و گردش نبودند  و آرام و قرار نداشتند . و پیوسته دیوانه وار در میان آن به دور خود می چرخیدند . آنها با با پر های چند رنگی نزدیک به قهوه ای و دارای طوق رنگین کمانی به دور گردن و خال دار مشکی ملوس و دم دراز تر از قفس که به سبب کوچکی فضای اسارت مجبور بودند دم خود را را قوسی شکل بطرف بالا نگه دارند . با چشمهای قهوه ای و دور مشکی ظریف و شاید اشک آلود با منقار نازک و دوست داشتنی در کل جثه ای نازنین داشتند . منقار آنها هنگام چرخش با زحمت فراوان در بر برخورد با میله های توری مانند ، صدای موسیقی نا موزون کوتاهی را پدید می آورد . و مرتب قطع و وصل میشد . نمی دانم هدف آنها چه بود ،  ممکن است بفکر باز کردن راهی و گشودن نا ممکن فضایی برای رهایی از قفس می چرخیدند .همچنان با برخورد بسته های آویزان در دست مردم در حال گذر به میله های قفس اندکی خیره و دوباره به چرخش خود نا منظم خود ادامه می دادند . این غرفه مشتری چندانی نداشت و تنها افرادی از روی کنجکاوی نیم نگاهی به آن داشتند . حتی حاضر به قیمت گرفتن آنها هم نبودند . شاید عده ای بفکر گوشت لذیذ شان بودند و شاید هم به خاطر زیبایی در فکر نگهداری آنها در فضای کوچک و و لذت دیدار از زیبایی مجبور بودند آنها را در اسارت نگه دارند . مگر قرار است که این موجودات زیبا و بی آزار در تمام عمر خود با میله های فلزی و یا چوبی حصار خود دایما در ستیز باشند . و تنها برای بقای خود آب و دانه بخورند . تا لذت تماشا را به ما آدم ها هدیه ببخشند . تنها کافیست اندکی مهربانی خود را نسبت به انها بیشتر نماییم ، غافل از اینکه آنها پیوسته در رنج و عذاب هستند . در مقایسه همانگونه که ما آدم ها مایل نیستیم در فضایی بسیار راحت تر  از قفس آنها ، چند ساعت از عمرمان را سپری کنیم . آنها هم همینگونه هستند . بقول شاعر که میفرماید : میازار موری که دانه کش است ....که جان دارد و جان شیرین خوش است . قبلا  این مقاله در روزنامه خبر جنوب چاپ و منتشر شده است  . یوسفی